loading...

کتابخانه یاس 📚

بازدید : 392
سه شنبه 5 اسفند 1398 زمان : 4:57

به حرم پیامبر که می‌رسی، داخل نمی‌شوی، دو دست بر چهارچوبه در می‌گذاری و فریاد می‌زنی: «یا جداه! من خبر شهادت برادرم حسین را برایت آورده ام.»

6. سوره بقره آیه 30 تا 37
بازدید : 472
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 11:33

زنان، زنان مدینه، زنان بنی‌هاشم که چند ماه پیش، تو را بدرقه کردند اکنون تو را به جا نمی‌آورند. باور نمی‌کنند که تو همان زینبی باشی که چند ماه پیش، از مدینه رفته ای. باور نمی‌کنند که درد و داغ و مصیبت، در عرض چند ماه بتواند همۀ موهای زنی را یک دست سپید کند، بتواند چشم‌ها را این چنین به گودی بنشاند، بتواند رنگ صورت را برگرداند و بتواند کسی را این چنین ضعیف و زرد و نزار گرداند. و تازه آنها چگونه می‌توانند بفهمند که هر مو چگونه سپید گشته است و هر چروک با کدام داغ، بر صورت نقش بسته است. امام در میان ازدحام مردم، از خیمه بیرون می‌آید، بر روی بلندی‌‌‌ای می‌رود و در حالی که با دستمالی، مدام اشک‌هایش را می‌سترد، برای مردم خطبه می‌خواند، خطبه‌‌‌ای که در اوج حمد و سپاس و رضایت و اقتدار، آنچنان ابعاد فاجعه را برای مردم می‌شکافد که ضجه‌ها و ناله‌هایشان، بیابان را پر می‌کند: «همینقدر بدانید مردم که پیغمبر به جای اینکه سفارش ما را کرد، اگر توصیه کرده بود که با ما بجنگند، بدتر از آنچه که کردند در توانشان نبود.»

فیزیوتراپی آفتاب - سمنان
بازدید : 253
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 11:33

رأس الجالوت، پیرمردی است از علمای بزرگ یهود که یزید برای به رخ کشیدن قدرت خود، او را به این مجلس، دعوت کرده است. اما اکنون شنیدن حرف‌های تو و دیدن رفتار یزید، او را دچار حیرت و شگفتی کرده است. رو می‌کند به یزید و می‌پرسد: «آیا این سر، واقعاً سر فرزند پیامبر شماست و این کاروان، خاندان اویند؟!»

بدتر از این، در توانشان نبود!

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 24
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 77
  • بازدید کننده امروز : 53
  • باردید دیروز : 4
  • بازدید کننده دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 96
  • بازدید ماه : 283
  • بازدید سال : 2538
  • بازدید کلی : 9171
  • کدهای اختصاصی